We Need Trees

Cycling around the world in support of environmental stewardship

Wonderfull roads

Wonderfull roads

After that I repaired my bicycle just I went again to Fraser hill and I did camping there over night and again I started cycling through that wonderful road.I cant explain how it was beautiful ,just green and green .I love Malaysia due its greenness.everywhere is green and just on the road and in asphalt there is no grass”for sure grasses can not grow there”however it is fabuless and just I am enjoying of this green land.

Ok after that I cycled on th eroad No E1 ahead to Pinang .I chose road E1 due to I didnt like to bike on high way.in high way you can not see enything and just there is nice road but not any people and shop ….however it was about evening that I found a sign board near the road which it showed Hot spring.

It was 10 km far away from the main road but it was very strong reason to bike it at night.very nice and secretful road at night.full of sound of birrds and frogs…..it made the road more …( I dont know exact word for).however I arrived to hotspring about 8:30 and just I went there and enjoied of very nice warm water.

It was an artificial pool but they made it like natural ones and it was very beautiful.after a ful day cycling in hot weather ,it is great to lie on the water and listen to sound of birds….after swim I put my tent and just I slept and a day after I bigan cycling by 8 on the morning.at first I decided to bike to Ipoh which was about 80km from that point ,but David ( a member of HC and warm shower who knew that I am coming to his town) called me and he informed me about a Chinees birthday function on Satarday.so I thought that it is better to bike more today to have less tomorrow ,si I biked 140km on that day which was very hard day.by the night I arrived to a place like camping site which had toilet,bathroom,restaurant and mosque.it means that there was everything to stay at night.I took a shower and then I ate some food and ..it is completly clear that I slept on mosque.everythings were fine just I locked my bicycle out of mosque and about 4am 3 police mans came and asked me about bicycle and etc …it was ok due to I was sure about my bicycle outside ,there was no fun talking about politic and something else at 4am with them .

However I talked with them for few minots and then they went.it is really boring that always I have to talk about politic…I hate of that and I dont care about it at all.if I liked politic I didnt take my bicycle and trees.but when I say that I am from Iran ,everybody like to tal;k about political situation and …too boring…..ok there is no other way.however after waking up at6:30 I started cycling again at 7am in very cool weather and by 10 I arrived to Taiping.

David called me and I found that he is on the road coming there and we met eachother after 10km.he is really wonderful guy and ager to cycling .he started cycling 3 years ago when he was about 48 and now he is planing ropung the glob trip.he picked me up on ther oad and we biked together to his town about 40 km far from point of meeting.I have to acknowdage that I have never seen befor hospitalable guy like him.he gave me a seperat room and just I feel home here.even his wife didnt let me to wash my clouths and she did indeed.David brought me to a Chinees birthday function ,showed me some intresting places and he has many plan for me in next days. yesterday we went to catch the crap(kharchang) and last night I ate it for the first time!!!!! at first it was strange but it was nice and I like it.also he is belong to a group of runenr and everyweek they have a run on th eforest ,so yesterday I had a chance to run on the forest,which was amazing ,very nice expiriance for me being middle of joungle and after that the members had a dinner party on thr restaurant.many kind of foods and just I enjoied.last night his frinds made a nice frindship with me and we talked alot .they knew that I dont eat pig and I dont drink alchol so just they ord juce for me ,ohhhh I drank 5 big cups of juce…please stop it I cant drink any more…no Mohammad you are our gust you have to ..thats why last night I woke up several times….!!!

Now David is in his job and I stayed at home to do some work on internet and upload website and answering emails….lets he come and see what plan he has for me.

29 April 2007

جاده های فوق العاده

پس از تعمیر دوچرخه ام دوباره به تپه ی فریسر بازگشتم و شب در آنجا کمپ زدم و دوباره راهی جاده ی زیبا شدم .نمی توانم توضیح دهم که چقدر زیبا بود .تنها سبز بود و سبز.مالزی را به خاطر این سرسبزیش دوست دارم.همه جا سبز است .به غیر از جاده که به خاطر پوشش آسفالتی سبزه وجود ندارد “قطعا نمی تواند در آن نیز رشد کند” و از این سرزمین سبز لذت می برم.اوکی..پس از آن در جاده ی No E1 به سمت پینانگ رکاب زدم.به دلیل اینکه دوست نداشتم در بزرگراه رکاب بزنم این جاده را انتخاب کردم .در بزرگراه هیچ چیزی قابل دیدن نیست .اگرچه حدود غروب بود که تابلوی هات اسپرینگ را در کنار جاده دیدم.حدود 10 کیلومتر از جاده اصلی دورتر بود اما دلیل محکمی برای رکاب زدن در طول شب در آن جاده داشتم .جاده در شب بسیار زیبا و پر رمز و راز است و همواره صدای قورباغه ها و پرنده ها در آن شنیده می شود.که این جاده را بیشتر … می کند .(کلمه ی درست آن را نمی دانم.)

ساعت 8:30 به هات اسپرینگ رسیدم و از آب گرم آنجا لذت بردم.استخر دست سازی بود که آن را به شکل طبیعی ساخته بودندو بعد از یک روز رکاب زدن در هوای داغ ،دراز کشیدن در آب و گوش دادن به صدای پرندگان لذت بخش است.پس از شنا ،چادرم را برپا کردم و فقط خوابیدم  و روز بعد از ساعت 8 شروع به رکاب زدن کردم.در ابتدا می خواستم به سمت ایپوه رکاب بزنم که حدودا 80 کیلومتر دورتر از آن مکان بود.اما دیوید (یکی از اعضای HC و Warm shower که منتظر آمدن من به شهر بود ) به من تلفن زد و درباره مراسم تولد چینی…؟ در روز شنبه به من خبر داد.بنابراین با خود فکر کردم که بهتر است امروز بیشتر رکاب بزنم و مقدار کمی از مسیر را برای فردا بگذارم.بنابراین حدود 140 کیلمتر در آن روز رکاب زدم که بسیار مشکل بود.در هنگام شب به مکانی شبیه کمپینگ رسیدم که حمام ،توالت،رستوران و مسجد داشت.به عبارت دیگر تمام موارد مورد نیاز برای اقامت در شب را داشت.دوش گرفتم و مقداری غذا خوردم..واضح است که آن شب در مسجد خوابیدم.همه چیز مرتب بود.تنها دوچرخه ام را در بیرون مسجد قفل نمودم و در حدود 4 صبح بود که 3 پلیس به سمت من آمدند و شروع به پرسش درباره ی دوچرخه و … نمودند.مشکلی وجود نداشت و من از بابت دوچرخه ام در بیرون مطمئن بودم.هیچ بحث جالبی در مورد سیاست و یا چیز های دیگر در 4 صبح با آنها نداشتم.از آن متنفرم و به هیچ وجه به آن توجهی ندارم.چنانچه اهل سیاست بوم هیچ گاه دوچرخه ام را برنمی داشتم و به سراغ درختان نمی رفتم.اما هنگامیکه می گویم ایرانی هستم ،همه تنها دوست دارند در مورد اوضاع سیاسی ایران صحبت کنند…بسیار کسل کننده است.خب … اما چاره ای نیست.با این حال در ساعت 6:30 بیدار شدم  و در 7 صبح دوباره شروع به کاب زدن در هوای بسیار خنک کردم.در سات 10 به تیپینگ رسیدم.دیوید با من تماس گرفت و متوجه شدم که او در جاده است و به دنبام آمده است و پس از طی 10 کیلومتر ما یکدگر را دیدیم.او انسان فوق العاده ای است و بسیار مشتاق برای رکاب زدن.او از 3 سال پیش در 48 سالگی شروع به رکاب زدن کرد و حالا قصد دارد…؟؟

 I know he is planning round the glob trip

او در جاده به دنبالم آمد و ما با یکدیگر تا رسیدن به شهرش که حدودا 40 کیلومتر دورتر از نقطه ی دیدارمان بود رکاب زدیم.باید بگویم که نا پیش از این چنین انسان مهمان دوستی ندیده بودم.او اتاق جداگانه ای در اختیارم گذاشت و من حس می کردم که در خانه هستم.همسر او اجازه نداد لباس هایم را بشویم و در عوض خود آنها را شست .دیوید مرا به مراسم تولد چینی برد  و مکان های جالب و دیدنی را به من نشان داد و برای چند روز آینده ام برایم برنامه ریزی کرده است. دیروز باهم خرچنگی گرفتیم و دیشب برای اولین بار آن را خوردم !! در ابتدا کمی عجیب بود .اما در کل خوشمزه بود و آن را دوست داشتم .او عضو گروه دوندگان بود و هر هفته در جنگل می دوید.بنابراین دیروز من نیز فرصت دویدن در جنگل را پیدا کردم.بسیار هیجان انگیز بود.

رفتن به اعماق جنگل و حضور در آنجا تجربه ی فوق العاده ای بود برایم.و پس از آن اعضا با یکدیگر در یک رستوران مهمانی شبانه داشتند و غذاهای متنوعی که از خوردنشان لذت بردم.شب گذشته دوستان دیوید ارتباط خوبی با من برقرار کردند  و بسیار صحبت کردیم.آنها می دانستند که من خوک نمی خورم و الکل نمی نوشم .بنابراین آنها برایم آبمیوه سفارش دادند .اوه ه ه ه ! 5 لیوان بزرگ آبمیوه خوردم …خواهش می کنم دیگر کافیست .نمی توانم بیشتر از این بنوشم … نه !محمد تو مهمان ما هستی و مجبوری…!!به همین دلیل است که دیشب چندین مرتبه از خواب برخواستم …!!!

اکنون دیوید سر کار است و من مشغول انجام کارهایم با اینترنت،بارگذاری وبسایت و جواب دادن به ایمیل هایم… هستم .بهتر است ببینیم دیوید چه برنامه هایی برایم دارد ..

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

17 − 11 =

Statistics

Up to  December 2
Current location : Puerto Natales – Chile  
KMs cycled : 100,050 km
Days on the road : 4013
Countries I have traveled : 60
School visited : 303
Workshops in schools : 725
Trees planted : 3921
Next destination : I am in Chile and will go north
Longest distance in one day : 321.8 km
Next Event : Trying to find a school here in Chile

Recent Posts
Wheels of peace project
TWAM
International Committee of Red Cross
We Need Trees Association
twitter
Recent Comments
Picture of the day

Support my journey

LATEST NEWS

November 17

After 6 amazing months in Argentina, I am in Chile now. At the moment I am far south in Punta Arena and will go north soon. I needed two days of complete rest and now I am just in a room doing almost nothing to recover my body and mind. Last month was very tense for me an da lot of work ( Of course traveling ) and my body forced me to shut down for two days. I will start cycling from Monday again.

Search

Publication

کانال گزارشهای رادویی سفر به زبان پارسی

Equipments supported by :